معنی قالبی در شعر کهن

حل جدول

قالبی در شعر کهن

رباعی


قالبی در شعر

مثنوی ،قصیده، غزل، مسمط ،مستزاد ،ترجیع‌بند ،ترکیب‌بند، قطعه ،رباعی ،دوبیتی ،تک‌بیت ، چهارپاره، بحر طویل، سه‌گانی


قالبی در شعر فارسی

مثنوی، قصیده، غزل ،مسمط ،مستزاد، ترجیع‌بند، ترکیب‌بند، قطعه ،رباعی، دوبیتی، تک‌بیت ،چهارپاره، بحر طویل ،سه‌گانی


قالبی در شعر ژاپنی

هایکو

لغت نامه دهخدا

قالبی

قالبی. [ل َ / ل ِ] (ص نسبی) هرآنچه در قالب شده باشد. (ناظم الاطباء). ریختگی. (ناظم الاطباء): کره ٔ قالبی. پنیر قالبی. ماست قالبی، ماستی ستبر و زفت، مقابل کوزه ای. || قلاّبی. غیراصلی. بدلی:
کسی که فرق نداند میان قالب و جان
حدیث قالبی او چرا بجان شنوی.
اوحدی.
از دو حرف قالبی کز دیگران آموخته
دعوی گفتار بر طوطی مسلم کی شود.
صائب.


کهن

کهن. [ک ُ هََ / هَُ] (ص) مقابل نو، و با لفظ شدن مستعمل. (آنندراج). قدیم و دیرینه و فرسوده. (ناظم الاطباء). دیرینه. قدیم.مقابل نو و تازه. (فرهنگ فارسی معین). کُهُن [در قدیم]، کُهَن = کهنه. پهلوی، کهون. در اوراق مانوی (پهلوی)، قهون (کهنه). به پارتی، کفون. کردی، کَون (کهنه، پیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین). دیرین. دیرینه. عتیق. عتیقه. قدیم. باستانی. باستان. مقابل نو وتازه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
همی دور مانی ز رسم کهن
بر اندازه باید که رانی سخن.
فردوسی.
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند خان و مان کهن.
فردوسی.
ز کشور سراسر مهان را بخواند
درم داد و گنج کهن برفشاند.
فردوسی.
هر روز نو به بزم تو خوبان ماهروی
هر سال نو به دست تو جام می کهن.
فرخی.
زمین ز مرد شود تنگ چون کهن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم.
فرخی.
فسانه ٔ کهن و کارنامه ٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر.
فرخی.
درم هرگه که نو آید به بازار
کهن را کم شود در شهر مقدار.
(ویس و رامین).
چو عشق نو کند دیدار در دل
کهن را کم شود بازار در دل.
(ویس و رامین).
مثال داد تا کوشک کهن محمودی زاولی بیاراستند. (تاریخ بیهقی ص 366).
کهن بهتر از رنگ یاقوت و زر
همیدون می از نو کهن نیک تر.
اسدی.
دیر بماندم در این سرای کهن من
تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن.
ناصرخسرو.
چو با من دشمن من دوستی جست
مرا زَانْدُه کهن زین گشت نو تن.
ناصرخسرو.
بر فضول است سرت هیچ نخواهی شب و روز
که نو آن بستانی کهن آن ندهی.
ناصرخسرو.
این جهان اندر میان آن جهان چون خانه ای است نو، اندر سرای کهن برآورده. (نوروزنامه، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تن رها کن که در جهان کهن
جان شود زنده چون بمیرد تن.
سنائی.
سال نو است ساقیا نوبر سال ما تویی
می که دهی سه ساله ده کو کهن و تو نوبری.
خاقانی.
بنده سخن تازه کرد وآنچه کهن داشت شست
کآن همه خرمهره بود وین همه درّ ثمین.
خاقانی.
از فراش کهن بلات رسید
تا از این نورسیده خود چه رسد.
خاقانی.
دیده ٔ چرخ کهن بر چمن و باغ ملک
تازه تر از بخت تو سرو جوان دیده نیست.
خاقانی.
نه فرخ شد نهاد نو نهادن
ره و رسم کهن بر باد دادن.
نظامی.
جمله ٔ دنیا ز کهن تا به نو
چون گذرنده ست نیرزد به جو.
نظامی.
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم.
نظامی.
گرت با کسی هست کین کهن
نژادش مکن یکسر از بیخ و بن.
نظامی.
ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست
ز دشمنان کهن دوستان نو کردن.
(از تاریخ گزیده).
دو یار زیرک و از باده ٔ کهن دو منی
فراغتی وکتابی و گوشه ٔ چمنی.
حافظ.
با یار نو از غم کهن باید گفت
با او به زبان او سخن باید گفت
لاتفعل و افعل نکند چندان سود
چون با عجمی کن و مکن باید گفت.
؟ (از امثال و حکم ص 1342).
معمار خانه های کهن را کند خراب
تا نو نهد اساس که نو بهتر از کهن.
قاآنی.
|| پیر و سال دیده. (ناظم الاطباء). پیر. سال دیده. مقابل کودک و جوان. (فرهنگ فارسی معین). پیر. به زادبرآمده. سالخورده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
به کسری سپردند یکسر سخن
خردمند و دانندگان کهن.
فردوسی.
به سام این چنین گفت شاه کهن
که ای نامور مهتر انجمن.
فردوسی.
اگر برگشایم سراسر سخن
سر مرد نو گردد از غم کهن.
فردوسی.
شوی ناکرده چو حوران جنان باشی
نه چنان پیرزنان و کهنان باشی.
منوچهری.
شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی
که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی.
منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گفتند ما مردمانیم پیر و کهن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248).
خروشید و گفتا مرا خیرخیر
به بیغاره دشمن کهن خواند و پیر.
اسدی (از یادداشت ایضاً).
موبدان گر نوند و گر کهنند
همه از یک زبان در این سخنند.
نظامی.
روبهی و خدمت ای گرگ کهن
هیچ بر قصد خداوندی مکن.
مولوی.
چنین گفت با من وزیر کهن
تو نیز آنچه دانی بگوی و بکن.
سعدی.
بهاران که باد آورد بیدمشک
بریزد درخت کهن برگ خشک.
سعدی.
|| سابق. پیشین. پیشینه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گذشته:
چو بشنید افراسیاب این سخن
به یاد آمدش گفته های کهن.
فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چو بشنید آیین گشسب آن سخن
به یاد آمدش گفته های کهن.
فردوسی (از یادداشت ایضاً).
چو بشنید افراسیاب این سخن
پشیمان شد از کرده های کهن.
فردوسی.
بدان انجمن شد دلی پرسخن
زبان پر ز گفتارهای کهن.
فردوسی.
گو عدل کن چنانکه همه یاد تو کنند
چونان مکن که یاد وزیر کهن کنند.
خاقانی.
|| جهاندیده. تجربه اندوخته. مجرب. گرم و سرد چشیده. شیرین و تلخ آزموده. فراز و نشیب دیده:
ز رستم چو بشنید خسرو سخن
پسندید گفتار پیر کهن.
فردوسی.
چو بیهوده آید ز قیصر سخن
بخندد بر آن نامه مرد کهن.
فردوسی.
کنون من یکی نامجویم کهن
اگر بشنوی تا بگویم سخن.
فردوسی.
به جایی رسیدی هم اندر سخن
که نوشد ز رای تو مرد کهن.
فردوسی.
جوان کینه را شاید و جنگ را
کهن پیر تدبیر و فرهنگ را.
اسدی.
شفیع انگیخت پیران کهن را
که نزد شه برند آن سروبن را.
نظامی.
سخندان پرورده پیر کهن
بیندیشد آنگه بگوید سخن.
سعدی.
|| مزمن: بیماریی کهن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه دیر پاید: اگر بوره رابا سرکه بسایند و طلی کنند، گرهای کهن ببرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و بریدن آن [بریدن شریان یافوخ]... شقیقه ٔ کهن را بازدارد و زایل گرداند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً). [چکانیدن عصاره ٔ لبلاب بزرگ اندر بینی] دردسر کهن را ببرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً). || ژنده. خَلَق. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رَث ّ. (نصاب، از یادداشت ایضاً). مندرس. (از یادداشت ایضاً): آورده اند که در مصر اقارب درویش داشت جامه های کهن به مرگ او بدریدند. (گلستان).
- کهن جامه. رجوع به همین کلمه شود.
|| کارکرده. فرسوده: کتابی کهن. (فرهنگ فارسی معین). مستعمل. || گاهی برای تعظیم چیزی نیز استعمال کنند. (از آنندراج). گاه برای تعظیم چیزی و رساندن مهارت کسی استعمال کنند: کهن دزد، کهن قصه خوان. (فرهنگ فارسی معین). || مانده. آنچه بر آن زمانی گذشته باشد:
همی بود نالان ز درد شکم
به بازارگان داد لختی درم
بدو گفت لختی پنیر کهن
ابا مغز بادام بریان بکن
که از تو پنیر کهن خواستم
زبان را به خواهش بیاراستم
چو بشنید بهرام از او این سخن
بشد زآرزویش پنیر کهن.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 صص 2150- 2151).
و از طعامهای تیز و گشاینده دور باشند چون سیر و کرسف و شراب و کنجد و پنیر کهن. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کهن. [ک َ] (اِ) قنات، و امروز نیز در کرمان به همین معنی متداول است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آنچه... در چاخویی پیدا می کرده اند ایثار می نموده اند... ناگهان کهن فرودآمده و ایشان در آن زیر مانده اند. (مزارات کرمان ص 114، از یادداشت ایضاً). رجوع به کهنگین شود.

کهن. [ک َ] (اِخ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کهن. [ک َ] (اِخ) دهی از دهستان کوهبنان است که در بخش راور شهرستان کرمان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


قالبی بالا

قالبی بالا. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان هوبان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. در 42هزارگزی جنوب باختری ماسور و کنار باختر شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل مالاریائی است. 150 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه ٔ ویسی کرم میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


قالبی پائین

قالبی پائین. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان هوبان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. در 42هزارگزی جنوب باختری ماسور و کنار باختر شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است. موقع جغرافیائی آن تپه ماهور مالاریائی است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و چشمه ها ومحصول آن غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه ٔ ویسی کرم می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ فارسی هوشیار

قالبی

‎ یتکی، چپاندنی

واژه پیشنهادی

قالبی

کلیشه ای

آشپزی

ریحان قالبی

ریحان قالبی (نگهداری ریحان در روغن)
ریحان یکی از سبزیجات پر طرفدار در همه جای دنیاست. اغلب ریحان را به صورت خام همراه با غذا صرف می‌کنیم اما در آشپزی هم از ریحان برای تهیه غذاها و چاشنی‌های متعددی مثل سس پستو استفاده می‌شود. حتماً برای شما هم پیش آمده است که با اشتیاق مقدار زیادی ریحان تر و تازه بخرید به امید این که از همه ی آن استفاده کنید ولی بعد از یکی دو روز ریحان‌های شما سیاه و پژمرده شده‌اند و مجبور شده‌اید مقدار زیادی از آن را دور بریزید. خب برای بر طرف کردن این مشکل یک راه حل ساده وجود دارد. البته برای خوردن ریحان خام، حتماً باید ریحان تازه باشد اما اگر ریحان را برای آشپزی بخواهید راهی برای نگهداری طولانی مدت آن وجود دارد.
راه حل پیشنهادی ما استفاده از ریحان قالبی است. ریحان قالبی، از مخلوط ریحان تازه خرد شده با مقداری روغن زیتون تهیه می‌شود. سپس مخلوط ریحان و روغن فریز می‌شوند. روغن زیتون مانع از پلاسیدن، سیاه شدن و پژمردن برگ ریحان می‌شود و به این ترتیب می‌توانید آن را تا ماه‌ها نگه دارید و دیگر مجبور نیستید هیچ ریحانی را دور بریزید. در ضمن به این ترتیب ریحان عطر خوبش را حفظ می‌کند.
طرز تهیه: برای تهیه ریحان قالبی، فقط از برگ‌های درشت ریحان استفاده کنید و برگ‌های نازک‌تر و کوچکتر را برای مصرف خام و تازه جدا کنید. چهار پیمانه برگ ریحان درشت جدا کنید و آنها را بشویید. سپس برگ‌ها را با دستمال حوله‌ای تمیز خشک کنید.
برگ‌ها را داخل غذاساز بریزید. ۴ قاشق غذاخوری روغن زیتون را قاشق قاشق به آنها اضافه کنید و هر بار چند ثانیه غذاساز را روشن کنید تا در نهایت ریحان‌ها خرد و با روغن مخلوط شوند.
حال مخلوط را در قالب یخ بریزید. بهتر است از قالب‌های کوچک استفاده کنید تا موقع مصرف بتوانید به راحتی به تعداد دلخواه از آنها استفاده کنید. حدود ۱ قاشق از مخلوط داخل هر مکعب کوچک بریزید. سپس کمی روغن زیتون روی هر کدام بریزید تا سطح ریحان را بپوشاند.
این مقدار ریحان حدوداً ۱۱ ریحان قالبی به شما می‌دهد. وقتی ریحان و روغن فریز شدند آنها را از قالب خارج کنید و مرتب داخل یک زیپ کیپ بچینید. ریحان قالبی را می‌توانید تا چند ماه در فریزر نگهداری کنید.
نکته: از این روش برای نگهداری سبزیجات دیگر هم می‌توانید استفاده کنید.

فرهنگ فارسی آزاد

شعر

شِعْر- شَعْر، (شَعَرَ- یَشْعُرُ) شعر گفتن (سرودن)، شعر خواندن،

معادل ابجد

قالبی در شعر کهن

992

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری